جدول جو
جدول جو

معنی خش گوشت - جستجوی لغت در جدول جو

خش گوشت
قسمتی از گوشت گوسفند، کسی که زود چاق شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش گوشه
تصویر شش گوشه
آنچه دارای شش ظلع یا شش زاویه باشد، مسدس
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ شَ / شِ)
هرچیز که دارای شش زاویه باشد. (ناظم الاطباء) :
کرسی شش گوشه بهم درشکن
منبر نه پایه بهم درفکن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ خِ)
بمعنی خشت خشت است که صدای ورق کاغذ و جامه و آواز شلوار نوپوشیده باشد و جز آن. (از برهان قاطع) :
که فرومرد از یکی خش خشت موش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ / شِ)
دو سر کمان. دو شاخ کمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لطیف گوشت:
گفت هنگامی یکی شهزاده بود
گوهری و پرهنر آزاده بود
شد بگرمابه درون یک روز غوشت
بود فربی و کلان و خوبگوشت،
رودکی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
پاکیزگی گوشت. حلیت گوشت، مرافقت با مردمان. خوش خلقی، زود التیام پذیری بدن در مقابل خستگیها و جراحات
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پر زور و با قوت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
شش گوشه. (یادداشت مؤلف). رجوع به شش گوشه شود
لغت نامه دهخدا
عضله، ماهیچه، یربوع متن، (یادداشت مؤلف) :یرابیعالمتن، موش گوشتها، (صراح اللغه)، موش گوشتهای پشت، (منتهی الارب)، و رجوع به عضله و ماهیچه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دو سر کمان یا دو شاخۀ کمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر گوشت
تصویر پر گوشت
که گوشت بسیار دارد گوشتناک فربه
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت خالص و لخت
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش قدم
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشبخت
فرهنگ گویش مازندرانی